تحولات امروز ایران از نگاه انقلاب ٥٧

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

مقدمه:  ٤٢ سال از انقلاب ٥٧ میگذرد، انقلابی که توده مردم محروم در انجام آن نقش اساسی داشتند و در شکست آن هم بیشترین لطمات را خوردند. انقلابی که بعد از گذشت ٤٢ سال هنوز سایه اش بر فضای سیاسی جامعه ایران ملموس است.

نویسنده: خالد حاج محمدی

نگاه به تحولات آن دوره برای ما کمونیستها در دوره کنونی و در فضای پرتلاطم امروز ایران، ارزش و جایگاه ویژه ای دارد. درسها و تجربیات انقلاب ٥٧، تاثیرات آن بر تاریخ سیاسی ایران و منطقه، نقش آن در روانشناسی جامعه و تاثیر آن بر موقعیت امروز جنبش کارگری و کمونیستی و استفاده از آن تجربه در خدمت انقلاب آتی مد نظر ما نکاتی هستند که در این نوشته و برمتن اوضاع کنونی به آن می پردازیم. تلاش میکنم به تاثیرات آن انقلاب بر تحولات امروز جامعه و تجربیات آن در خدمت پیشروی جنبش کارگری و کمونیستی در امروز نگاهی بیندازم.

ایران بعد از انقلاب ٥٧

ایران بعد از انقلاب ٥٧ مطلقا با ایران قبل از آن انقلاب از هر زوایه ای تفاوتهای فاحشی دارد. بحث بر سر تحولات اقتصادی، انفورماتیک و ارتباطات و.... نیست که نه تنها ایران بعلاوه سیمای جهان را در این چهار ده تغییر داده اند. مستقل از سرنوشتی که مردم انقلاب کرده دچار آن شدند، اما انقلاب ٥٧ بر کل فضای سیاسی ایران و حتی منطقه اثرات عمیق و ماندگاری بر جای گذاشت. انقلاب ٥٧ و سیری که از سر گذراندیم، جدالها و صف بندی های آن دوره و بعد از آن، نقش دولتهای جهان و رسانه ها در بقدرت رساندن ارتجاع اسلامی و شکست انقلاب، حقایق و توهمات صف خود ما انقلابیون آن دوره و موقعیت طبقه کارگر ایران، کمبودهای جدی طبقه ما و مردم آزادیخواه در دل انقلاب ٥٧ و دهها مسئله بزرگ و کوچک دیگر، همگی امروز قابل مرور و قابل توجه جهت ایجاد آمادگی برای انقلاب آتی ایران است. انقلاب ٥٧ ایران طبقه کارگر و بورژوازی ایران را بالغ کرد. هم ما کارگران و کمونیستهای این طبقه و هم بورژوازی ایران بطور همه جانبه ای تغییر کرده ایم و از آن انقلاب آموخته ایم. طبقه کارگر و بورژوازی ایران از تجربه آن انقلاب درس گرفته اند، از نظر فکری و سیاسی بالغ شده اند، بی توهم و روشن و با تجربه گشته اند. بسیاری از فرضیات غلطی که در انقلاب ٥٧ سایه بر فضای سیاسی جامعه انداخته بود، امروز برای کمونیستهای طبقه کارگر پدیده های پیش پا افتاده و بی مسمایی بیش نیستند. انقلاب ٥٧ بر روانشناسی مردم ایران تاثیرات عمیق گذاشت، همچنانکه انقلاب فرانسه بر مردم این کشور تاثیرات عمیق، تاریخی و ماندگار گذاشت.

در دهه اول حاکمیت جمهوری اسلامی طبقه کارگر ایران بشدت لطمه خورد. علاوه بر نسل کشی و پاکسازی و دستگیری و اعدام یک نسل از کمونیستها و قلع و قمع جریانات چپ آن زمان، جنگ ایران و عراق از سال ٥٩ و به مدت ٨ سال، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اجتماعی، انسانی و حتی روحی و روانی لطمات بسیار بزرگی به طبقه کارگر و به مردم ایران زد. طیف وسیعی از کارگران به میدان جنگ برده و کشته شدند، جمهوری اسلامی امکان یافت بزرگترین نسل کشی، پاکسازی از انقلابیون و تعرض تاریخی به معیشت طبقه کارگر، به زنان، به فرهنگ و فضای جامعه ایران را پیش ببرد. شروع جنگ با عراق بزرگترین کمک به جمهوری اسلامی برای شکست انقلاب ٥٧ بود چیزی که خود روسای جمهوری اسلامی آنرا برکت الهی نامیدند و بدون این ماجرا به آن زودیها توفیق ارتجاع اسلامی بر مردم ایران ممکن نبود. اما امروز این دوره تماما به گذشته تعلق دارد.

جامعه ایران طی چهار دهه گذشته در سکون به سر نبرده است. ما چهار دهه جدال در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی نظامی علیه بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی را پشت سر داریم. نسل امروزی که فعالین اصلی در اعتراضات این دوره هستند، آن دوره را ندیده اند، کشتارهای جمعی از زندانیان سیاسی دهه ٦٠ را تجربه نکرده اند، فضای سیاسی حاکم بر جامعه در سالهای ٦٠ و ٦١ به بعد و جنایات و نسل کشی آن دوره، پاکسازی دانشگاهها و مراکز تحصیلی و مراکز کارگری، قمه چرخانی حزب الله در خیابانها و عربده کشی علیه زنان و هر اثری از تمدن و فرهنگ پیشرو بشری را ندیده اند. این نسل به جمهوری اسلامی بدهکاری ندارد، توقع این نسل از زندگی با نسل انقلاب ٥٧ قابل قیاس نیست و جامعه یک تحول نسلی را از سر گذارنده است، که نمیتواند قبول کند به جرم تولد در ایران و زیر بختک جمهوری اسلامی کمتر از جوان آلمانی، فرانسوی و... حق و حقوق داشته باشد.

بعلاوه تجربه آن انقلاب و انقلاب مشروطه، انقلابیگری و امکان به زیر کشیدن بالا توسط پایین را در رگ و خون آن جامعه دمیده است. چهل سال توحش و بربریت در ایران، نتوانسته توسل به انقلاب کردن به عنوان راه نجات از فقر و محرومیت را از ذهن و عمل مردم پاک کند. هر تحولی اتفاق می افتد امید به انقلاب و فضای انقلابی، امید به قیام و امکان تکرار آن در ابعاد توده ای به عنوان راه حل پایین جامعه علیه حکام در فضای سیاست ایران بالا می آید.

علاوه بر این امروز موقعیت طبقه کارگر ایران با سال ٥٧ از هیچ زوایه ای قابل مقایسه نیست. وزن طبقه کارگر در اقتصاد سرمایه دارانه ایران بسیار عظیم تر از سال ٥٧ است. پرولتاریای صنعتی ایران با رشد سرمایه و تکنیک و صنعت بزرگ و قدرتمند شده است. از نظر نسلی در بخش اعظم مراکز اصلی صنعتی، تولیدی و حتی خدماتی، چندین نسل از کارگران و پدران و مادرانشان، کار کرده اند و جدال برای بهبود در ابعدا بزرگ و کوچک را تجربه کرده اند. بی خود نیست کارگر هفت تپه میگوید هفت تپه مال ما است. چون برای خودش حساب میکند چند نسل از آنها از روز شکل گیری این مرکز تولیدی تا امروز کار کرده اند. حساب میکند پدر بزرگ و مادربزرگهای آنها در هفت تپه قبل از بدنیا آمدن اسد بیگی ٣٤ ساله در این مرکز کارگر بوده اند و امروز کسی که چند سال قبل این مرکز را بدست گرفته است سرنوشت پنج هزار کارگر و خانواده های آنها را در دست دارد و هر بلایی را سر آنها آورده است و این را قبول نمیکند. جنبش سیاسی و رادیکال این طبقه، کمونیسم، هم امروز شفاف تر و روشن تر شده و از کمونیسم خلقی انقلاب ۵۷ نه فقط عبور کرده که فاصله ای عمیق و طبقاتی گرفته است.

ما در این چهل سال شاهد هزاران اعتراض و اعتصاب کارگری بوده ایم. جامعه و طبقه کارگر ایران مستقل از هر فراز و نشیبی که در جدال این چهار دهه با جمهوری اسلامی و بورژوازی ایران داشته است، تسلیم نشده است، مستاصل نشده است و اتفاقا امروز از هر رهگذری در ایران سوال شود میگوید جمهوری اسلامی باید برود و میتواند برود و باید با انقلاب برود. لذا ایران بعد از ٥٧ مطلقا متفاوت است.

انقلاب و تاثیر آن بر رابطه حاکمیت و مردم

انقلاب ۵۷ آخرین انقلاب توده ای عظیم اجتماعی قرن بیستم بود. حضور وسیع توده های محروم در این انقلاب، مقابله توده ای با دستگاه سرکوب یکی از قویی ترین دولتهای منطقه، به زانو در آوردن آن، قیام ۲۲ بهمن و تسخیر پادگانهای حکومتی که بعنوان "ژاندارم منطقه" عمل میکرد، رابطه پائین و بالا را نه فقط در آندوره انقلابی و نه فقط در دوره مقابله با ضد انقلاب حاکم و در دفاع از دستاوردهای خود، که برای همیشه تغییر داد. چهل سال اختناق اسلامی و سرکوب و ترور نتوانست این رابطه را تغییر دهد، نتوانست مانع انتقال این اعتماد به خود، این عطش برای تغییر، برای بدست گرفتن سرنوشت خود به نسلهای بعد از انقلاب شود.

علیرغم چهل سال حاکمیت یکی از سیاه ترین و مخوف ترین حکومتهای دو قرن اخیر، مردم ایران دیوار سانسور و ترس از حاکمیت را پاره کرده اند. قوانین اسلامی و مقدسات آنرا به سخره میگیرند. پایین بالا را نمیخواهد و این نخواستن را نه در کنج خانه و مجالس خصوصی، بلکه علنا و با بانگ رسا بیان میکند. جامعه در فکر راه نجات از طریق دخالت توده ای خود است به شرطی که اوضاع بدتر نشود. جامعه دنبال آلترناتیو است به شرطی که اطمینان حاصل کند که وقت جنگ آخر است.  این هم درسی است که مردم و طبقه کارگر از انقلاب ۵۷ گرفته اند. این را بالا، حاکمیت، میداند و از آن ترس دارد. فقر و محاصره اقتصادی بر جامعه و بر طبقه کارگر و اقشار پایین فشار سنگینی گذاشته است. اما همه اینها باعث تسلیم جامعه نشده است. رابطه پایین و بالا تماما عوض شده و همین حقیقت حاکمیت را دست به عصا کرده است و توان سرکوب و تاثیر آن دیگر نمیتواند کسی را مرعوب کند و حتی میترسند سرکوب زیاد پایین را تحریک و بشوراند.

این اوضاع با اتفاقات این دوره، شورش و طغیانهای توده ای از جمله یماه ٩٦ و آبانماه ٩٨ مردم را به این نتیجه رسانده است که جمهوری اسلامی رفتنی است. این را از تجربه قیام میدانند و از تجربه روزمره خود با استبداد حاکم میدانند و از عوض شدن زبان و توقع خود در مقابل حاکمین و همزمان زبان و رفتار آنها با خود میفهمند.

خود جمهوری اسلامی موقعیت گذشته خود را ندارد، موقعیت منطقه ای او دچار مشکلات و محدودیت شده است و موقعیت داخلی بشدت برایشان نگران کننده است. بالای جمهوری اسلامی هر چند علیه طبقه کارگر و پایین جامعه همیشه کنار هم ایستاده اند، اما بشدت دچار تشتت است. بی دورنمایی حاکمیت، بی جوابی آنها به مشکلات عدیده جامعه از اقتصادی تا سیاسی و اعتراض مردم، آینده را حتی برای بالای حکومت ناروشن و تاریک کرده است و این را پایین جامعه میداند.

مردم و طبقه کارگر انقلاب کرده ایران، با دقت لحظات این بحران حکومتی را زیر ذره بین گرفته و همزمان خود را برای انقلاب دیگری آماده میکنند.

تحولات اخیر با پرچم عدالتخواهی کارگری

در چنین اوضاعی که اشاره شد، دهه اخیر شاهد تغییرات جدی در فضای سیاسی ایران بوده ایم. چند سال گذشته شاهد اعتراضات وسیع کارگری بوده ایم که در تاریخ سیاسی ایران مگر در دوره های معینی از بحران انقلابی، اتفاق نیفتاده است. اینکه تاریخ ایران در هر دو حاکمیت اعتصاب و اعتراض کارگری زیادی به خود دیده است، واقعی است اما خصلت ضد استثماری این دوره و بر جسته بودن تمایز آن از جنبشهای سیاسی بورژوایی، حق طلبی و مدعی بودن رهبران و فعالین این جنبش، سر بر آوردن دوباره شورا و مجامع عمومی، اتکا به خرد جمعی کارگران و ادعای کنترل کارگری، ظاهر شدن رهبران کارگری در قامت صاحب نظران و رهبران جامعه و خطاب قرار دادن طبقه کارگر و جامعه، پدیده ارزشمند و بسیار پیشرو در جنبش کارگری است. عروج یک عدالتخواهی کارگر در چند سال گذشته و چرخش چشمها و گوشها در فضای سیاسی ایران به طرف این طبقه، سمپاتی نسبتا وسیع جامعه و مشخصا اقشار پایین به این پدیده، تحولی نه تنها در جنبش کارگری که در کل فضای سیاست ایران به نفع این طبقه و جنبش سوسیالیستی آن است.

در قیام ٥٧ دوره ای شوراها و تشکل های کارگری، بعنوان ارگانهای اعمال اراده توده ای، شکل گرفتند اما این شوراها توسط ضد انقلاب به قدرت رسیده سرکوب و بخشی از فعالین آن زندانی، ترور و یا اعدام شدند. اما سنت این جنبش، ریشه عمیق این تجربه در جنبش کارگری به حیات خود ادامه داد و پس از چهل سال دوباره سربلند کرده و با اعتماد به نفس کارگر "اداره شورایی" را آلترناتیو خود در مقابل حاکمیت اعلام میکند.

خودآگاهی طبقه کارگر امروز و عدم توهم آن به جنبشهای بورژوایی  با دوره انقلاب ٥٧ قابل قیاس نیست. اعتصاب کارگران نفت در سال ٥٧ کمر حکومت پهلوی را شکست و کارگر نفت در جامعه به عنوان رهبر سرسخت انقلاب اسم برده می شد. اگر در سال ۵۷-۵۸ جریانات اسلامی توانستند از طریق نماینده خود بازرگان اعتصاب کارگران نفت، این مهمترین بخش طبقه کارگر، را محدود ومهار و ... کنند، این دوره کارگر هفت تپه، علیرغم اینکه از نظر نقش آن در اقتصاد کشور با نفت ٥٧ قابل مقایسه نیست، اما سه سال تمام است به خاری در چشم بورژوازی ایران و دولت و ارگانهای مختلف آن تبدیل شده است و قابل تسلیم نیست. نسل "جوان" طبقه کارگر روی شانه های تجربه تقابلهای چهل ساله ایستاده و جدال خود را پیش میبرد.

این حقایق در دوره ای است که اکنون فضای جامعه بشدت حول معیشت، حول کارگر و بورژوا، حول برابری و استثمار قطبی است. خواهید دید که ضد کارگری ترین جریانات و شخصتهای مرتجع آن جامعه مجبور شده اند به نام کارگر و با لباس کارگر با زبان کارگر دوستی حرف بزنند و ابتدا به کارگر و حق کارگر قسم بخورند تا سر کارگر را ببرند. سال ٥٧ فضای عمومی جامعه حول شاه و مردم قطبی بود. قطب "مردم" از خمینی تا گارگر نفت و چپ و راست اپوزیسیون سلطنت را در برداشت. دو طرف این ماجرا یکی حکومت پهلوی و دستگاه سرکوب آن بود و اپوزیسیون طیفی رنگین کمان از مردم محروم تا احزاب چپ و راست بورژوایی و تا جریان اسلامی و بخشی از بورژوازی ایران را در برداشت. صف "همه با هم" دوره ٥٧ که حول "رفتن شاه" متحد بود و طبقه کارگر و کمونیستهای آن برای بعد از رفتن شاه یا سرنگونی حکومت پهلوی برنامه نداشتند، امروز تماما و از همان ابتدا به دره ای عمیق که میانشان وجود دارد واقف اند! آنها برای پیروزی انقلاب و جنبش خود نه فقط در مقابل بورژوازی حاکم که در مقابل بورژوازی در اپوزیسیون نیروی خود را آماده میکنند. امروز بخش بزرگی از فعالین کارگری، انقلابیون این طبقه از کارخانه تا دانشگاه و جنبش زنان، تا فضای فکری و روشنفکری ایران، بر این حقیقت تاکید دارند که سرنگونی به تنهایی کافی نیست و تنها قدم اول است. همه میگویند باید برای بعد از سر نگونی آماده بود. همه میگویند سیر سرنگونی و دخالت سازمانیافته طبقه کارگر با صف مستقل خود، با پرچم و سیاست مستقل و افق روشن، تضمین کننده سهم این طبقه بعد از سرنگونی است و این مهمترین فاکتور غایبی بود که در انقلاب ٥٧ نداشتیم.

محوریت رفاه و برابری در اعتراضات این دوره طبقه کارگر، تلاش های اولیه برای وصل شدن و حمایت از همدیگر، بالا آمدن شخصیتهای واقعی و سخنگویان رادیکال این طبقه، آعلام ضدیت با نفس استثمار کارگر در هر شکلی و اعلام نفرت از نظام کاپیتالیستی از هر نوع آن، مدعی بودن و آلترناتیو شورایی و... همگی حساب بخش بزرگی از جنبشهای بورژوایی در اپوزیسیون را کف دستشان گذاشته است. این حقیقت است که امروز رضا پهلوی و شخصیتهای ناسیونالیست و ضد کارگر را نه تنها در حاکمیت که در اپوزیسیون هم نگران کرده است. به همین دلیل سناریوی اینها برای تکرار تجربه "انقلاب همه با هم" از همان ابتدا شکست خورد.

به این اعتبار تجربه همه با هم و انقلاب همگانی را در این دوره نخواهیم داشت. جریانات و کسانی که روضه "همه با هم متحد شویم" را برای کارگر و زحمتکش ایران میخوانند، در اساس هدفشان فریب کارگر است. اینها نه فقط منافع مشترکی با طبقه کارگر و اقشار محروم ندارند، که بخشی از جنبشهای بورژوایی ایرانند که رفتن جمهوری اسلامی و ماندگاری ارگانها و پایه های نظام کاپیتالیستی استراتژی آنها است. این جریانات شاخه ها و جریانات چپ و راست جنبشهای بورژوایی و ضد کارگری اند که از همین امروز از عمق یافتن انقلابیگری کارگری هراسانند. پرچمهایی که اینها در دست دارند و به عاریت گرفته اند، چیزی در مورد واقعیت درونی و اهداف واقعی آنها نمیگوید.

جامعه ایران با تجارب گذشته و درسهایی که از انقلابات قبلی گرفته است، از همین امروز دنبال راه و جواب مناسب خود برای بعد از جمهوری اسلامی است. جنبش کارگری و خصوصا سوسیالیست های طبقه کارگر به این امر واقفند که یک بار دیگر با طناب "همه با هم متحد شویم و فعلا جمهوری اسلامی برود" به هیچ چاهی نمیرد و این را یک بار در ٥٧ جامعه آزمایش کرد.

کمونیسم طبقه کارگر و تحولات آتی ایران

دول غربی و ارتجاع جهانی در دل انقلاب ٥٧ و زمانی که به این نتیجه رسیدند نگهداری حکومت پهلوی ممکن نیست، از ترس تعمیق انقلاب و رشد چپ، پشت خمینی رفتند. جریان اسلامی با حمایت آنها، با جلب حمایت سران ارتش و درخواست رفتن شاه به مصر توسط غرب، به قدرت رسیدند. قیام بهمن برخلاف تمایل خمینی و جریان اسلامی که فرمان آرامش را داده بودند اتفاق افتاد و ابتدا آنرا توطئه نامیدند و تلاش کردند دستگاه سرکوب و همه ارگانها از ارتش تا ساواک و... را دست نخورده تحویل گیرند و سیر انقلاب را سد و متوقف کنند. اما در انقلاب آتی  گوادلوپی دیگر در کار نیست. مستقل از امید واهی اپوزیسیون راست و احزاب و گروههای مختلف ناسیونالیستی برای کنار گذاشتن جمهوری اسلامی با حمایت غرب و در پروسه ای از بالای سر مردم ایران،  این گزینه در میان مردم ایران و خصوصا در میان طبقه کارگر حامی ندارد و مورد نفرت است.

در انقلاب ٥٧ هنوز بخشی از جامعه ایران به غرب و مشخصا آمریکا با نگاه مثبت نگاه میکردند. حقوق بشر و دمکراسی و آمریکا به عنوان مرکز آن، جایگاهی داشت. این توهمات نه تنها در دل انقلاب ٥٧ و نقش مخرب این دولتها در حمایت از جمهوری اسلامی در مقابل انقلاب مردم،  در تحولات چهار دهه گذشته رنگ باخته است. کشتار و جنایات این دولتها در کشورهای مختلف و خصوصا تبدیل چند کشور به ویتنام دوره جنگ و موج جنایت و کشتار و آوارگی و ویرانی در عراق، افغانستان، سوریه، لیبی و...، پدیده هایی مانند یوگسلاوی، رواندا و دهها نمونه دیگر، نزد مردم ایران چیزی جز توحش از نقش این دولتها باقی نگذاشته است. بعلاوه دول غربی و سیستم آنها با پارلمان و دمکراسی پارلمانی آنها امروز در خود غرب به بن بست رسیده و توسط مردم و خصوصا توسط کارگران و اقشار پایین جامعه چلنج میشوند.  لذا طبقه کارگر ایران در این دوره به راه حل دخالتهای امپریالیستی نه تنها تمایلی نداشته است که خود را برای مقابله با چنین دخالتهایی چه امروز و چه پس از پیروزی انقلاب کارگری آماده میکند.

فضای جامعه عموما و فضای طبقه کارگر ایران برای راه حلهای امپریالیستی و جریانات راست پرو غرب و یا جریانات ناسیونالیستی و فرقه های قوم پرست و مذهبی مطلقا آماده نیست. این به معنای منتفی شدن دخالت آنها در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و رفع خطر این دولتها و این جریانات نیست. اما گوادلوپی دیگر در کار نیست و فضای کنونی امکان هر نوع دست بدست شدن قدرت از بالا را منتفی کرده است.

اما و مستقل از سیر شکل گیری جمهوری اسلامی و قدرت گیری آن در آن انقلاب، تجربه ٥٧ و همه انقلابات دنیا از جمله و در همین دوره معاصر تحولات کشورهای عربی و شمال افریقا (بهار عربی) نشان داد که طبقه کارگر باید برای ورود به انقلاب و تحولات انقلابی آماده باشد. شرکت در انقلاب تا دخالت آگاهانه، سازمانیافته و با پرچم و صف مستقل دو پدیده کاملا متفاوت هستند. یکی از معضلات جدی ای که شکست انقلاب ٥٧ و قدرت گیری جمهوری اسلامی را ممکن کرد، عدم آمادگی طبقه کارگر و عدم آمادگی کمونیستهای این طبقه بود. این معضل میتواند هنوز هم پاشنه آشیل طبقه کارگر در تحولات آتی باشد.

قبل تر به تحولات مثبتی که در طبقه کارگر اتفاق افتاده است اشاره کردیم. اما اینها هنوز بیان آمادگی و دخالت مستقل در انقلاب و پیروزمندی در آن نیست. اینها زمینه های بسیار مثبت برای این دخالت است. دخالت طبقه کارگر در تحولات جدی سیاسی، در انقلاب و تضمین پیروزی بدوا در گرو اتحاد بالای کارگری و بعلاوه متکی بودن و یا برخورداری این طبقه از حزب سیاسی خود است. این کمبود پشت طبقه کارگر و انقلابیون این طبقه در ٥٧ را به زمین زد.

تمام تحولات دویست سال گذشته دنیا، تمام انقلابات توده ای از هر نوع آن، از انقلابی تا ارتجاعی آن، بر دوش مردم پایین جامعه و خصوصا کارگران پیش رفته است. کارگران، در غیاب حزب سیاسی خود، همواره از روی توهم یا امید به بهبود در آن تحولات شرکت کرده اند و به سکوی پرش جنبش های بورژوایی و ارتجاعی تبدیل و خود اولین قربانیان به قدرت رسیدن آنها بوده اند. در بخش اعظم این انقلابات کارگران در نداشتن حزب سیاسی خود، در نداشتن پرچم سیاسی و افق و آرمان مستقل خود، هیزم آتشی شده اند که گرمایی برای خود این طبقه نداشته است.

موقعیت کمونیسم در جنبش کارگری نیز دستخوش تغییرات مثبت شده است. طبقه کارگر ایران تاریخا به کمونیسم به چشم مثبت نگاه کرده است. کمونیسم در ایران پدیده ای موجود و قابل اندازه گیر بوده است. گرایش کمونیستی در طبقه کارگر امروز در سیاست ایران، در جنبش کارگری و در تقابلهای این طبقه ملموس و برجسته است. بسیاری از شعاها، پرچمها و امیالی که توسط کارگران پیشرو و در اعتراضات این دوره کارگری نمایان شده اند، بطور اساسی به این جریان و این گرایش مربوط است. از نه گفتن به آلترناتیوهای بورژوایی، نه گفتن به نفاق قومی، ملی و مذهبی، تاکید بر هم سرنوشتی کارگری، نه گفتن به انواع جنگ نیابتی و احزاب و گروههای مواجب بگیر، نه گفتن به جناح بندی های درون حاکمت، بلند کردن پرچم شورا و مجامع عمومی کارگری، پرچم اتحاد کارگری در ابعاد غیر محلی و خود را در موقعیت رهبر کل جامعه قرار دادن رهبران کارگری، اعلام اینکه کارخانه و محل تولیدی مال ماست و اموال ماست و ... همگی اعلام حضور سوسیالیستهای طبقه کارگر و بیان موقعیت قابل اتکای گرایش کمونیستی این طبقه است. نکته مهم دیگر اینکه به هر میزان این گرایش در این دوره توانسته است، خودی نشان بدهد، در جامعه با سمپاتی وسیع مواجه شده است. این گرایش حرف دل دهها میلیون کارگر و اقشار پایین جامعه را میزند و سخنگوی آنها است و در قلب آنها جای میگیرد و قوت قلب و امید داده است.

اما تحزب یافتگی این گرایش و تبدیل آن به شبکه ای وسیع و با نفوذ در جنبش کارگر که کل این جنبش را در بعد سراسری یک کاسه و صاحب رهبران و سخنگویان خود کند و به هم متصل کند، پدیده ای است که با آن فاصله داریم. پیشروی جنبش کارگری، و نزدیک شدن به سرنگونی جمهوری اسلامی با پرچم این طبقه، سرنگونی که بیشترین امکان و قدرت را برای طبقه کارگر جهت انقلاب کارگری مهیا کند، مطلقا در گرو ایفای نقش این طبقه در این تحولات با اتکا به سازمانیافتگی توده ای این طبقه و بعلاوه سازمان یافتن حزبی این گرایش است. به هر میزان گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر در اشکال مختلف از شبکه های موجود تا کمیته ها و جمع های تحزب یافته و نهایتا جمع شدن و متحد شدن شخصیتهای اصلی آن در حزب کمونیستی خود، سازمان پیدا کنند، به این میزان ما به قیام توده ای به رهبری طبقه کارگر و برای پایین کشیدن جمهوری اسلامی و به انقلاب کارگری نزدیک شده ایم.

کمونیسم در ایران یک پشتوانه جدی تئوریک، سیاسی، سازمانی و حزبی در دست دارد. تاریخ چهار دهه اخیر ایران و عروج یک کمونیسم کارگری، مارکسی و انقلابی که نقش برجسته ای در تاریخ کمونیسم در ایران داشته است و سایه آن بر کل چپ ایران مستقل از جایگاه امروزی آنها سنگینی کرده و آنها را تغییر داده است، یک حقیقت انکار ناپذیر است. حزب ما بخشی از این تاریخ و امتداد این کمونیسم و میراث است. ما بخشی جدی و تحزب یافته این رگه معین در سیاست ایران هستیم و در این راه و برای تحزب یافتگی گرایش خود در جنبش کارگری نهایت تلاش را خواهیم کرد و این را وظیفه تخطی ناپذیر خود میدانیم.

زمینه برای این قدم بزرگ از هر دوره ای بیشتر موجود است. شبح این کمونیسم، گرایش کمونیستی طبقه کارگر، سایه مارکس و حکمت و انقلابیگری کمونیستی بر فراز جامعه ایران در گشت و گذار است و این را امروز بیش از هر دوره ای میتوان دید. فضای قطبی در سیاست ایران و محوریت پیدا کردن کارگر و سوسیالیسم کارگری به عنوان یک پای جدی این جنگ، برجسته شدن طبقه کارگر در مقابل بورژوازی به عنوان دو طرف مقابله، نیاز به بدست گرفتن و متکی شدن به این کمونیسم، به دستاوردهای آن و تقویت سیاسی و سازمانی و حزبی آن را دو چندان کرده است. این توپ امروز در میدان ما در میدان این کمونیسم و گرایش کمونیستی طبقه کارگر قرار دارد.

طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه مطلقا از این نظر هم با دوره قیام قابل مقایسه نیست.با عروج کارگر صنعتی در انقلاب ٥٧ و  در این چهل سال در سیاست ایران کمونیسمی عروج کرد که مستقیم اعتراض ضد سرمایه داری این طبقه در سیاست ایران و منطقه را نمایندگی کرد. کمونیسمی که با همه مشکلات این دوره و معضلاتی که در مقابل طبقه کارگر و مردم محروم قرار داشت، صف متمایز این طبقه را در فضای سیاسی جامعه نمایندگی کرد. کمونیسمی که با سر بلند و اعتماد بنفس در مقابل جنبشهای بورژوایی ایستاد و بعلاوه در نقد و حاشیه ای کردن انواع کمونیسم روسی، چینی، سه جهانی، چریکی و...، که همگی اعتراض بخشهای مختلف از روشنفکران ناراضی طبقات بالایی جامعه بودند نقش منحصر به فرد ایفا کرد. حزب ما نماینده بی اما و اگر این جریان و این کمونیسم است. تاریخ همه جدالهای این کمونیسم در طول چهل سال گذشته، پشتوانه بزرگی برای جنبش کمونیستی و کارگری ایران در این دوره است. حزب حکمتیست (خط رسمی) به عنوان بخش تحزب یافته جنبش کمونیستی کارگری ایران تلاش کرده است که در امتداد و به عنوان صاحب و مدافع این تاریخ همواره طبقه کارگر ایران و کمونیسم را در سیاست ایران نمایندگی کند. دامنه کمونیستهای ایران مطلقا و مطلقا به حزب حکمتیست (خط رسمی) محدود نیست. انواع محافل و جمعهای کمونیستی از مراکز کارگری تا در فضای فکری و سیاسی جامعه ایران موجودند. تبدیل و یک کاسه شدن این محافل با حزب ما قدمی است که باید برداشت. این حزب برای چنین تحولی کار میکند و نیاز مبازره و جواب به تحولات آتی به این تحول و این اتفاق نیاز حیاتی دارد.

پیروزی در این دوره

مسئله امکان پیروزی طبقه کارگر و کمونیستها در این دوره احتیاج به بحث بیشتر و همه جانبه تری دارد. من سعی کردم به دریچه ای که بر روی ما کمونیستهای این طبقه باز است و بعلاوه ضرورت سازمانیافتگی خود و قدمهایی که باید برداشت اشاره کنم. اما اینجا چند نکته را به عنوان موخره این بحث در این زمینه بیان کنم.

جامعه ایران با مختصاتی که اینجا به گوشه هایی از آن اشاره کردم، بیش از هر کشوری در دنیا در حال حاضر آبستن تحولات جدی سیاسی و حتی انقلابی است. اما تاریخ مبارزه طبقاتی جبر تاریخی نیست که در انتهای آن بلاخره نوبت ما برسد. تاریخ جوامع بشری تاریخ مبارزه طبقاتی است و در این حرفی نیست و اما ما تاریخ را میسازیم و تحولات تاریخی از نوعی که ما میخواهیم بستگی به تصمیم و اراده ما و نقشی است که در تاریخ خود ایفا میکنیم. امروز در جامعه ایران و بعد از ٤٢ سال از قیام ٥٧، ایده کمونیستی، راه حل کمونیستی، جواب و آلترناتیو کمونیستی بیش از هر چیز دیگر برد دارد. برد دارد و سمپاتی جلب میکند و جامعه حول آن میتواند قطبی شود و صف بندی رادیکال شکل بگیرد. اما موتور این تحرک و تبدیل این زمینه به نیروی مادی دیگر به تصمیم کمونیستهای طبقه کارگر بستگی دارد. تاریخ و تحولات تاریخی با وجود زمینه مادی مساعد برای رشد و سازمانیافتگی ما و نیرو و طبقه ما، بدون تصمیم و دخالت نقشه مند و آگاهانه ما، به هر جهتی میتواند برود. این را هزار بار در سراسر دنیا و در تجربه جنبش خود دیده ایم. وضع کنونی یک زمینه مساعد و یک فرصت مناسب است و ما میتوانیم این دوره را به نفع کارگر و کمونیسم رقم بزنیم. ما میتوانیم و شانس داریم اگر روی پای جنبش خود، با صف مستقل و پرچم سیاسی روشن خود، با شکل دادن به نیروی خود وارد این دوره شویم. اما این مایی که من میگویم بسیار بزرگتر از حزب حکمتیست است. این ما همه کمونیستهایی را در برمیگیرد که افق انقلاب کارگری پرچم و امیال آنها در این تحولات است و تصمیم دارند در این دوره تاریخی و برای پیروزی انقلاب کارگری روی زمین سفت تلاش کنند. این ما کل جریان و جنبش ما و هزاران کادر و فعال فعلا موجود آن است، که باید این پیروزی را ممکن کنیم. حزب حکمتیست در این جهت قطعا وظایف سنگینی بر دوش دارد و ما به آن واقفیم. اما دنیا منتظر ما نخواهد شد و هیچ کسی فرش قرمز برای ما پهن نخواهد کرد. دریچه ای بر روی ما باز شده و فرصتی داریم و میتوانیم مهر کارگر و کمونیسم را بر تحولات این دوره بکوبیم و به موانع و مشکلات خود و راهی که در مقابل ما ست آگاهیم. ما دست فعالین این راه و همه کسانی که قلبشان برای رهایی و برای برابری و سوسیالیسم میزند میفشاریم. این قدم را نتوانستیم در انقلاب ٥٧  برداریم و زمین خوردیم و امروز میتوانیم و باید برداریم و پیروز شویم. این حقیقت بزرگ ممکن است. گل همینجا است، همینجا برقص!