انقلاب برای انقلابیونی که خود سرنوشت اش را تعیین نمی کنند، کابوس است. انقلاب ٥٧ یکی از این انقلابات است. انقلابی که هنوز پیروز نشده ضد انقلاب را در درون خود پروراند. ضد انقلابی که همان فردای سرنگونی شاه، لوله تفنگها را به طرف انقلابیون چرخاند. مردم انقلابی دسته دسته خلع سلاح شدند. پادگان ها دست نخورده در خدمت ضد انقلاب در آمدند. ژنرال های ارتش وروسا و مدیران شرکت ها و کارخانه ها و سرمایه داران ریز و درشت یک شبه مسلمان و حزب الله شدند و ما ماندیم و دستهای خالی و تن های خسته با خیلی از جنازه ها رو دستمون. ما ماندیم و موج حملات ارتجاعیون. ما ماندیم و خیابانهای اشغال شده از گله ی انسان های تحمیق و مسخ شده و کف بر لب با تیغ و قمه و چوب و کلاشنکف. ما ماندیم و صورتهای تیغ خورده و آخرین فریادهای در گلو خفته ی تظاهرات
زنان در تهران. کارگران ماندند و شعار "شورا پورا مالیده" ی فرمانده کل قوا... ما ماندیم و سه دهه تخریب زندگی و افتادن و بلند شدن و باز افتادن.
کابوس انقلاب از آخرین روزهایی که هنوز شاه نیفتاده بود برای من شروع شد. روزهایی که شب نداشتند و سوالاتی که جواب نگرفتند. کجا میرویم؟
تازه من از خوشبخت های انقلاب بودم. درشهری که در انقلابش بودم، در آن آخرین روزهای شیرین فرار شاه، اولین حمله اسلامیون مفتی زاده را دفع کردیم. روزی که طرفداران مفتی بچه های انقلابی را که کمونیست می نامیدند، در حوض مسجد جامع سنندج انداختند تا غسل تعمید بدهند، دو هزاری مان افتاد و او را برچیدیم. همزمان صفدری امام جمعه مسجد امام حسین هم دوهزاریش افتاد و به پادگان شهر فرار کرد.
و این زمانی بود که در شهرهای دیگر ایران، صداهای آزادیخواهی و برابری طلبی زیر قمه و قداره و تفنگ و تعقیب و زندان و کشتارهای جمعی، خفه می شد.
ما در کردستان و در گوشه ای از ایران، اسلحه مان را تحویل ندادیم. حداقل یک دهه طول کشید تا مقاومت ما را در انقلابی شکست خورده و در جنگی نابرابر در هم شکنند. هنوز طعم شیرین تسلیم نشدن در روزها و ماه ها و سال های سخت و سرد و زیر صفیر گلوله و تانک و توپ ازهوا و زمین را در گلوم دارم. اما سایه ی کابوس هیچوقت از بالای سر من و ما کنار نرفت. و امروز هوای انقلاب بدون کابوس در سر ما است.
ما باید در هر انقلابی که بوی آزادی می دهد شرکت کنیم. اما شرکت ما دیگر بی قیدو شرط نیست. شرط می بندیم که هیچوقت، هیچوقت، صف و مرز خود را با دشمنان کارگران و مردم قاطی نکنیم. با اصلاحات چی ها و حزب الله ای ها و سبزها و ملی مذهبی ها و مشروطه خواهان و دمکراسی خواهان طرفدار غرب و امریکا ... در یک صف تظاهرات نکنیم. صف طبقاتی خود را با صف بورژواها در هر رنگ و لباسی و با هر ماسکی، این قسم خوردگان حفظ سرمایه داری و نظام پارلمانی ... قاطی نکنیم. کارگر و کمونیست باشیم و بمانیم و تسلیم هیچ زر و زوری نشویم.
تعهد میدهیم هیچ شعار و وعده دهن پر کن و فریبکارانه را به پشیزی نخریم. به اتحاد خود، اتحاد طبقاتی کارگران، به نیروی خود، نیروی طبقاتی و آزادیخواهی بی قید وشرط و به آرمان و افق انقلاب کارگری، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، پایبند باشیم. قول میدهیم که تو دهن هر دولتی بزنیم که منافع نظام سرمایه داری را پاسداری می کند. از دشمنان خود می آموزیم که خود دولت تشکیل میدهیم. دولت کارگران و همه آزادیخواهانی که به آزادی و برابری پایبندند. به برابری کامل زن و مرد، برابری سیاسی، برابری اقتصادی، ازهر کس به اندازه کارش و به هر کس به اندازه نیازش.
ما که هستیم؟ نیروی طبقاتی ما چند ده میلیون کارگر شاغل و بیکار از زن و مرد و جوان است. چرخانندگان همه چرخ های جامعه، اما امروز مزدبگیر و برده و فاحشه و معتاد و ذلیل شدگان نظامی هستیم که بدون نیروی کار طبقه کارگر حتی یک روز هم سر پا نمی ماند.
قول میدهیم، حتی اگر یک پادگان هم سرپا بماند شب را نخوابیم تا خلع سلاحش کنیم. برای هیچ ژنرال و رهبر خودخوانده و هیچ مبلغ و سخنگوی بورژوا و هیچ امام و پیامبر خدایی که ما را تحویل آینده بدهند تره خرد نکنیم. نیروی ذخیره و سرباز هیچ جنگ شان نشویم.
تضمین میکنیم که نه روزهای انقلاب و نه بعد از آن اسلحه مان را تحویل هیچ کس، حتی هیچ دوستی ندهیم. مثل مردمک چشم از اسلحه مان تا پیروزی نهایی و تا کندن شر سرمایه داران و نظامیان و بوروکرات ها و تکنوکرات هایشان و همه مرتجعین مذهبی و قومی و هر تهدید دشمنان داخلی و خارجی...، نگه داری کنیم.
تعهد میدهیم، بجز نمایندگان منتخب شوراهای کارگران کارخانه ها و خانواده ای کارگران ومردم زحمتکش در محلات و مدارس و ادارات و بیمارستان ها، به کسی رای ندهیم.
قول می دهیم، هیچ جنایتکاری را در نظام جمهوری اسلامی از خامنه ای و روحانی و موسوی تا مرتضوی و روسا و شکنجه گران زندان ها را به چوبه های دار و اعدام نسپریم. در نظام کارگری و کمونیستی ما آنها می توانند زنده بمانند و زندگی کنند و بی ضرر شوند.
و آن وقتی است که دیگر انقلاب کابوس نیست. کورکورانه نیست. نیرویش میلیون ها زن و مرد جوان کارگر شاغل و بیکار و تن فروش و معتاد ...، است.
جنگ ما، جنگ کار و سرمایه است. از امروز شرط می بندیم که مجامع عمومی کارگری ما، اعتصاب ما، میتینگ ها و اول مه های ما، هشت مارس های ما و...، افقی جز انقلاب کارگری ندارد.
آیا شما (کارگران، زنان، جوانان انقلابی) و نسلی که در کابوس ما شریک بودید یا نبودید، به این درس ها و تجارب و به این شرط ها پایبند هستید؟ اراده می کنید و تصمیم می گیرید که دیگر شاهد کابوس های نوع انقلاب بهمن، انقلاب مصر و ... نباشیم؟ اگر آری، پس این گوی و این میدان.
و تو دوست من، از کارگر و زحمتکش و زن و جوان و معتاد و تن فروش و زخم خورده ی این نظام، اگر امروز ما را و خودت را باور نکنید، قول می دهم روزی به ما بپیوندید.
مظفر محمدی
بهمن ٩٢ (ژانویه ٢٠١٤)
www.mozafar-m.com