پوست اندازی جنبش ساختار شکنی

امان کفا

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

حدود دو سال از برگزاری رفراندم در بریتانیا، که به برگزیت معروف شد، می گذرد. در طی همین مدت کوتاه، با وجود تمام کشمکش های موجود در کابینه و هیئت حاکمه در بریتانیا، و همچنین رقابت ها و تناقضات میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا، نهایتا از طرف دولت بریتانیا و اتحادیه اروپا طرحی به تصویب رسید. این طرح، اما در پارلمان بریتانیا با اکثریت بی سابقه ای،‌ شکست خورد. شکستی که اجرای پروژه برگزیت را به بن بست کشانده و به یک مشکل اساسی استراتژیک هم برای دولت بریتانیا و

هم برای کل اتحادیه اروپا بدل شده است. مشکلی که چه با عقب افتادن و یا عدم انجام برگزیت، و چه اجرای آن، کل دمکراسی پارلمانی را با نتیجه این رفراندم، زیر سوال برده است.
 امروز، بعد از دو سال، پوچی ادعاهای سردمداران و مبلغان اصلی برگزیت آشکار شده است. مبلغینی که با دامن زدن به ناسیونالیسم و عِرق ملی، امید "بهبود اوضاع مردم" را به "رهایی از بند اتحادیه اروپا" گره زده بودند. تعدادی از این "سرلشگران" از صحنه سیاست در بریتانیا خارج شدند و آنهایی که باقی ماندند نیز برای این اوضاع راه حلی ندارند.  
این پروسه به هر شکلی به توافق بین دولت های بریتانیا و اتحادیه اروپا بیانجامد، اما نه این توافق و نه هیچ نیرویی نمی تواند تناقض و شکافی که میان حکومت کنندگان و پارلمان نشینان با مردم این کشور سرباز کرده، و به وضوح در مقابل جامعه قرار گرفته است، را پنهان کند. هیچ نیرویی نمیتواند اوضاع را به موقعیت سابق باز برگرداند.
 در کمپ سرمایه، تشکیل اتحادیه اروپا نتیجه پروسه ای به قدمت چندین دهه است. ایده نزدیکی کشورهای اروپایی،‌ از همان ابتدا، امکانی بود برای تسهیل حرکت و گردش سرمایه کارتل های عظیم و شرکت های موجود در اروپا، در سطح یک بازار وسیع تر، بازار اروپا! "اروپای واحد" بر مبنای نیاز این سرمایه ها، برای بالا بردن توان رقابتی خود و کاهش موانع گردش سرمایه در بازار اروپا، در مقابل قطب های دیگر سرمایه های امپریالیستی، شکل گرفت. این پروژه، بخصوص پس از فروپاشی دیوار برلین، از شکل های جنینی خود خارج شد تا به شکل اتحادیه اروپای امروز رسید. "اتحادیه اروپا" به مرور زمان به کلید حل مشکلات بورژوازی در کشورهای اصلی در اروپا تبدیل شد. اتحادیه اروپا امکانی برای حل یا تخفیف نزاع های موجود میان دول اروپایی، که قدرت این کمپ را در رقابت های بین المللی کاهش می داد، بود. پروسه شکل گیری اروپای واحد بود که توانست همزمان پاسخی برای معضلاتی چون اتحاد آلمان غربی و شرقی،‌ نزاع های مرزی جبرالطارق (میان بریتانیا و اسپانیا)، معضلات مرز موجود بین ایرلند شمالی و ایرلند، حل مشکل جنگ داخلی در ایرلند شمالی، و یا حل اتحاد های کوچکتر نظیر جمع کشورهای بنلوکس در اروپای بزرگ تر، و حتی افزودن کشورهای اروپای شرقی سابق به عضویت در این کلوپ، باشد و هم سویی را برای بورژوازی اروپا و دولت هایشان به همراه آورد.
 با الحاق کشورهای اروپای شرقی به اتحادیه اروپا و حرکت و مهاجرت نیروی کار از این کشورها، حضور کارگر ماهر از چک، لهستان و غیره، در بازار کار و آمادگی به کار در بسیاری از صنایع تولیدی و کشاورزی،‌ ساختمان سازی، راه و ترابری و سرویس های عمومی و .... به بورژوازی اروپا امکان داد تا به بهانه استاندارد کردن سطح دستمزدها و موازین و قوانین کار تعرضی وسیع را به طبقه کارگر در کشورهایی مانند آلمان، بریتانیا، سوئد و .... را سازمان داده و قوانین جدید کار در اروپا را نه بر اساس تعمیم آخرین دستآورهای کارگر آلمان، فرانسه و .... بلکه استانداردهای نازل تری را به کارگران تحمیل کند.
 قراردادهای کوتاه مدت، گسترش کار در بازار سیاه، کار روزانه ۹ صبح تا ۵ عصر، دسترسی به بسیاری از امکانات رایگان اجتماعی و غیره که به یمن مبارزات کارگران در اروپای غربی تثبیت شده بود، در اروپای امروز از زنجیره استانداردهای عمومی، خارج شده است. تقریبا نیمی از کارگران ماهر کشور چک به خارج از این کشور رفته و آنان که قادر به مهاجرت نبوده اند، همین امروز درگیر مبارزه علیه قوانین جدید اضافه کاری اجباری در این کشور هستند.
 این حمله به معیشت و بازپس گیری دستآوردهای کارگران که در دهه های قبل به بورژوازی تحمیل کرده بودند، یکی از عوامل مهم در بوجود آوردن تفرقه در صفوف طبقه کارگر بود. امری که خود، در غیبت نیروی مقتدر کمونیستی و کارگری که با از بین رفتن مرزها، نزدیکی و اتحاد کل کارگران در سطح اروپا، رفع موانع تقابل مستقیم کارگر و سرمایه، کل ناسیونالیسم و سرمایه های امپریالیستی را تضعیف کند، در عوض به پایه و جایگاهی برای رشد راسیسم و راست افراطی و ناسیونالیسم دو آتشه در کل اروپا تبدیل شد. نتیجه ای که،‌ طبق معمول، نیروی شمشیر از رو بسته فاشیسم و "ضد خودی" را در کل اروپا دامن بزند.
 بدون شک، تشکیل اتحادیه اروپا، نیازمند یک بوروکراسی و ساختمان اداری عریض و طویلی است که موازین فراکشوری و اروپایی را تعیین تکلیف و اجرای آنرا تضمین کند. مسلما مخارج این دستگاه اداری گسترده بر گرده طبقه کارگر و مردم در کشورهای اروپایی است. این دستگاه اتحادیه اروپاست که وظیفه رفع موانع مرزهای کشوری بر گردش سرمایه در سطح اروپا و همچنین رفع موانع حرکت نیروی کار در سطح اروپای واحد را نیز به عهده دارد. همین دو فاکتور، پرداخت سهمیه به اتحادیه اروپا و حق رفت و آمد آزاد، محور تبلیغاتی ناسیونالیسم و راست افراطی در رابطه با برگزیت شد.
 همان زمانی که رفراندم برگزیت قرار بود انجام گیرد، ما اعلام داشتیم که این دوره، دوره متفاوتی است. دوره قبول نکردن ریاضت اقتصادی ار طرف طبقه کارگر و  اکثریت مردم، دوره تقابل با احزاب و دولتهای حاکمی که سمبل این ریاضت اقتصادی اند، دوره عروج جنبش ساختار شکنانه است. جنبشی که بر متن عدم حضور یک نیروی چپ و کمونیستی دستمایه قدرتگیری نیروهای راست و ناسیونالیست در اروپا و بطور ویژه در بریتانیا شد. ناسیونالیسمی که کارگر لهستانی و فرانسوی و یونانی و انگلیسی را در مقابل هم قرار داد. تبلیغات قدیمی کارگر خارجی شغل و امکانات اجتماعی من را ربوده دوباره بر سر زبانها انداخته شد.
 رشد جو راسیستی در بریتانیا، فرانسه، و  غیره، بخشی از دامن زدن به همین جو بوده و هست. این پروژه در بریتانیا، با برگزیت رقم زده شد، و در آمریکا با ترامپ، و در فرانسه با به جلو راندن شخصیت خارج از دایره "سیاستمداران"، چون ماکرون!
 فراتر از این، همان موقع گفتیم که این ناسیونالیسم افراطی و راست عمر کوتاهی دارد و قادر به پاسخگویی به مشکلات اساسی و اجتماعی و سیاسی و این ساختار شکنی بنیادی نیست. گفتیم این روند به سرعت به عکس خود تبدیل خواهد شد و به جنبش ساختار شکنی، روحی تازه خواهد داد. دوره بی اعتباری جریانات راست، و دوره فروریختن توهم به آنان و به کل سیاستمداران و دمکراسی پارلمانی، همانطور که گفته بودیم شروع شد. در بریتانیا، شخصیت های اصلی برگزیت در احزاب پارلمانی، که بر متن نارضایتی توده ای از وضعیت با دروغ و دامن زدن به جو راسیستی و ناسیونالیسم و ضد خارجی، به چهره های "معتبر"ی در سیاست تبدیل شده، و به سطح وزرای کابینه ارتقا داده شدند؛ در کشوری که چپ ترین رهبر حزب لیبر، برای دفاع از دمکراسی پارلمانی و اعتبار آن، فریب دادن و گروگان گیری خواست ها واقعی مردم را در رای دادن برای برگزیت را بمثابه انتخاب آگاهانه مردم در مورد سیاست "مهاجرت" جا می زند، روز به روز بر بی اعتبار تر میشوند. در سطح جامعه بی اعتمادی به تمام سیاستمداران و احزاب اصلی روز به روز بیشتر میشود. شعله های دیگر همین جنبش را امروز در فرانسه، بصورتی رادیکال، در اعتراض جلیقه زردها، در اعتراضاتی که در اسپانیا و اسکاندیناوی در جریان است، می توان دید.
 امروز همین جنبش، مدال "ناتوانی" عمومی و "بی پاسخی" به معضلات اساسی پیش روی جامعه را بر گردن دولت های بورژوایی انداخته است. امروز همه می دانند که ماکرون به همین اعتراض عمومی در فرانسه بی پاسخ شده است، تریزا می در بریتانیا نمی تواند مهمترین طرح دولت خودش را به پیش ببرد، سیاست های ترامپ در آمریکا، امروز بمراتب رنگ باخته تر است و حتی قادر به مصالحه با کنگره دمکرات ها نیست، در ایتالیا دولت عملا در جا می زند، و .... ناسیونالیسم راست که پرچم ساختار شکنی را بدست کرفته بود امروز با بحرانهای حکومتی روبرو است. این بی پاسخی اجتماعی، در متن تفرقه در سیاست های محلی و بین المللی قطب های امپریالیستی، بمراتب وخیم تر از شرایطی است که یک قرن پیش به جنگ جهانی منجر شد. در این شرایط است که  سرمایه در اروپا بر شدت نیاز به اتحادیه اروپا، بر مقابله با برگزیت، و رابطه نزدیکتری بین دولت بریتانیا و اتحادیه اروپا، پافشاری می کند، همانطور که فشار به ترامپ، برای "قبول" اتیکت های متداول بین دول و قطب های جهانی، بمراتب افزایش یافته است.
 در چنین شرایطی است که جنبش ساختار شکنی، پوسته نا متناجس راست افراطی خود را پاره می کند. این جنبش است که سو استفاده راست ناسیونالیست از نارضایتی خود را به چالش می طلبد، و خواهان برگزاری رفراندم دیگری است تا نتیجه رفراندم برگزیت را به چالش بطلبد. سیاستمداران در پارلمان بریتانیا، از تریزا می تا  جرمی کوربین و کل راست افراطی و ناسیونالیست، تلاش میکنند تحت نام "احترام به رای مردم" مانع این آبروریزی دمکراسی پارلمانی شوند. این تابلو، اما هر روز رنگ باخته تر می شود. یکبار، رای اکثریت بیان واضح ابراز وجود این جنبش بود، امروز، رفراندمی دیگر و رای علیه برگزیت، نه نشانه شکست این جنبش، بلکه بیان قدرت آن در زدودن ناسیونالیسم افراطی بر پیکره این جنبش است. رفراندمی دیگر، امروز بیان ابراز وجود همین جنبش و قدرت آن در بی اعتباری کل این دمکراسی نخ نما شده پارلمانی است. سماجت تریزا می، و همچنین دستپاچگی جرمی کوربین و تلاششان برای رسیدن به یک مصوبه قانونی برای اجرای شکلی از برگزیت وصله پینه شده و بی یال و دم، تنها برای اعاده حیثیت نهاد پارلمان است و بس. امروز، چه پیشبرد برگزیت، و چه قبول عدم اجرای آن، به هر حال نمی تواند بر این سخره گرفتن سیاستمداران پارلمان نشین توسط جنبش ساختار شکنی، پرده ساتری بیاندازد. امروز این پولاریزه شدن در جامعه بریتانیا به حدی است که حتی ملکه بریتانیا، این عامل ثبات کل سیستم، را مجبور ساخته تا برای جلوگیری از گسترش این افتضاح، از طرفین بخواهد تا انعطاف بخرج دهند و بالاخره به این بالماسکه، پایان دهند. امروز بیش از هر دوره ای، توهم و نگاه ها به "بالا"، برای ارائه راه حلی مناسب، بی اعتبار شده است و جای خالی قطب قوی کمونیستی در جامعه بریتانیا، بیش از همیشه احساس می شود تا در این فضا، هم سرنوشتی طبقه کارگر این کشور را با دیگر کارگران اروپا نشان دهد و به نیروی قابل اتکایی برای عقب راندن و تحمیل دستآوردهای تثبیت شده ای در مقابل کل بورژوازی اتحادیه اروپا، ممکن سازد.

امان کفا
ژانویه ۲۰۱۹