روشنگری در باره انحطاط اتحاد جمهوریخواهان

مقالات
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

اعلان پنجاه هفتی جمهوریخواهی‏. اعلان چهار جریان برون مرزی جمهوریخواه تأسف عمیق مرا برانگیخت. ‏درگوش من صدای شلیک به حیثیت باقی مانده جمهوریخواهی‌، شلیک به ‏سودای امید و آرزوئی آمد که من برای حزب چپ (فدائیان خلق) در دل پرورده ‏بودم! این اعلان آقایان، سکولاریسم دموکراتیک نیست، اعلان پنجاه و هفتی ‏جمهوریخواهی؛ یعنی دیکتاتوری برای غیرخود و دموکراسی برای خودی‌ها ‏است! شرحش را اگر بنویسم قلمم از این تلخ تر می‌شود!

پس مفید تر این ‏دانستم که گزارش گفتگوی پالتکی ۱۵ سال پیش خود با رهبری اتحاد ‏جمهوریخواهان را که نقد و نظر پیرامون سمت و سیاست اتحاد ‏جمهوریخواهان است بازنشر کنم. برای این باز نشر دو دلیل عمده دارم ؛ اول ‏اطلاع رسانی در باره چند و چون سمت و سیاست جمهوریخواهی در اوان ‏تشکیل اتحاد جمهوریخواهان است که می‌توان دید انحطاط سیاسی که ‏اعلان تازه چهار جریان جمهوریخواهی بیانگر آنست، محصول عمل و نتیجه ‏وجود موألفه‌های زیانبار و مخالف اصل و اساس جمهوریت در همین آغازه کار ‏آن است.‏
دلیل دوم این است که این باز نشر گواهی می‌دهد عواملی که مشوق ‏کژروی و سترونی ما هستند چه اندازه نیرومندند و چگونه نیرو و قوت -اش را ‏از ارث و میراث کودک ماندگی‌های ایدئولوژیک - سیاسی و نیز نفرت‌ اندوزی‌ها از کابوس بازگشت سلطنت پهلوی می‌گیرند! منجمد کردن ۲۸ مرداد سال ‏‏۳۲ و همچنین شیفته سری‌های اسارتبار به انقلاب ۵۷، و علایق و خوگیری ‏به آموزه‌های « امام» در زمینه تقسیم ملت به دوپاره-ی بیگانه از هم « ‏خودی و غیرخودی»، و به وِیژه دشمنی با «شیطان بزرگ»، بسترساز و ‏الهام بخش انحطاط در صفوف ما هستند. ارث میراث تباهی آوری که در ‏یکایک ما در نسبت‌ها و اندازه‌های متفاوت حضور دارد. و از اینجاست که ‏نمی‌توان خوشبین بود و ساده دلانه به امید و آرزوی دموکراسی در ایران ‏دلخوش کرد و بر کرسی روزشماری نشست!‏

این گزارش که ملاحظه می‌کنید، چند روز بعد از آن گفتگوی پالتاکی که ‏برگزاری آن بنا به دعوت اتحاد جمهوریخواهان و به مدیریت رهبری آن بود، ‏برای نخستین و تنها بار در «ایران امروز» - دسامبر ۲۰۰۵ - به نشر رسید. هر ‏چند ۱۵ سال از این نشر می‌گذرد، من به حرمت دیرین سال همکاری‌هایم ‏با سایت ایران امروز و در تجدید قدردانیم از نشر این گزارش، بر آن شدم که ‏باز نشر آن را از سردبیری «ایران امروز» تقاضا کنم. امیدوارم این تقاضای من ‏مورد اجابت قرار بگیرد. در هر حال امتنان خود را از فعالیت‌های روشنگرانه ‏دست درکاران «ایران امروز» اعلام و موفقیت بیش از پیش آنان را خواستارم.‏
iran-emrooz
جمشید طاهری‌پور
‏۰۱.۲۰۱۹. ۱۵‏

‏ ***‏

‏ - ايران برای همه ايرانيان-‏

انقلاب گل قالی ايران‎

جمشيد طاهری‌پور‎ ‎
پنجشنبه ١٧ آذر ١٣٨٤‏‎
‎‎
از اين دعوت صحبت در جلسه پالتاکی «اتحاد جمهوريخواهان» بسيار سپاسگزار هستم و خيلی ‏خوشحال هستم که می‌بينم با جمع دوستانم هستم، در چهارگوشه عالم، بی‌سفر و حضری!‏‎
توی اين هفته، هر بار جمهوريخواهان را کليک کردم چشمم روی آگهی جلسه پال تاکی ‏امشب‌مان ماند و هر روز فکر من مشغول اين آگهی بوده! اما تا اين لحظه که دارم با شما صحبت ‏می‌کنم هنوز نسبت خودم را با اين آگهی نفهميده‌ام! متن آگهی اين است: موضوع: بازگشت ‏سلطنت: راهکار آينده يا سقوط به گذشته. مهمانان: جمشيد طاهری‌پور- مهدی فتاپور.‏‎
اين که عرض کردم نمی‌توانم نسبت خودم را با اين آگهی بفهمم ازجمله به اين خاطر است که من چند بار نوشتم و خيلی جاها از ‏جمله در «نشست برلين» که حال شهرت جهانی پيدا کرده، گفته‌ام و حقيقتاً هم فکر من اين ‏است که مسأله امروز ايران، سلطنت يا جمهوری نيست، مشکل ايران حکومت دينی است و ‏مسأله امروز ما دموکراسی است. حالا چه کسی موضوع روز ما را بازگشت سلطنت می‌داند و من ‏و آقای فتاپور هم دعوت شده‌ايم که با هم بحث کنيم تا ببينيم راهکار آينده است يا سقوط به ‏گذشته بايد بگرديم پيدا کنيم! ظاهراً هر فکر و انديشه مستقل نوظهوری در صفوف ما محکوم ‏تقليل به مفهوم و مفکوره‌ای‌ست که حساسيت‌ها، برانگيختگی‌ها، عادات و افکار و علايق و ‏تعصب‌های کهنه و قديم ما آن را می‌سازد.‏‎
متوجه هستم که «نشست برلين» خشم و غضب بعضی‌ها را برانگيخته است. اين جور که ‏پيداست دعوت من به صحبت اولاً به اين دليل است که من در نشست برلين حضور داشتم و ثانياً ‏و بويژه به خاطر مقاله اخير منست که در دفاع از جنبش رفراندم و روح منشور آن نوشتم و ‏رديه‌ای‌ست عليه «مشی پيروی» که در چشم من محملی است برای تأمين و تثبيت هژمونی ‏سياسی و ايدئولوژيک جمهوری اسلامی در صفوف ما جمهوريخواهان! من نسبت به اعمال و افکار ‏خودم پاسخگو هستم و حالا می‌خواهم در باره همين اعمال و افکار توضيحی بدهم:‏
همانطور که اشاره کردم من نظرم اين است مشکل ايران حکومت دينی است. سلطنت و ‏جمهوری مسأله امروز ما نيست. مسأله امروز رفع حکومت دينی و استقرار دموکراسی در کشور ‏است. در تطبيق اين فکر با آرايش نيروهای اجتماعی و سياسی در شرايط امروز ايران من از اين ‏تدبير دفاع کرده‌ام که بايد در راه تشکيل يک اتحاد فراگير و گسترده اهتمام بورزيم و در تشخيص و ‏نشانه گزاری نيروهای شرکت کننده در اين اتحاد تصريح کرده‌ام که سلطنت‌طلبان مشروطه خواه ‏متعهد و ملتزم به اهداف و خواست‌های جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران نيز از شمار ‏نيروهای اجتماعی و سياسی هستند که در آن شرکت و حضور خواهند داشت. به اين ترتيب من ‏آينده دموکراسی ايران را در دو شکل ديده‌ام: مشروطه جمهوری و مشروطه سلطنتی. و تأکيد ‏کرده‌ام عامل تعيين کننده رأی ملت ايران است در يک همه پرسی – رفراندوم- دموکراتيک و آزاد. ‏من تا اين لحظه فکر می‌کنم حرف‌های من درست و سنجيده هستند.‏‎

اين که می‌گويم «مشروطه جمهوری» برای تمايز آرمان سياسی ما يعنی جمهوری با انواع ‏جمهوری‌های مطلقه، اقتدارگرا و توتاليتر است. جمهوری که من به آن اعتقاد دارم مشروط به رأی ‏ملت و مشروط به قانون است، يعنی بيرون است از هر مکتب و مسلک يا جباريتی برخاسته از ‏اراده فردی، صنفی و يا گروهی از شهروندان جامعه. و امتياز و برتری آن بر مشروطه سلطنتی در ‏اين است که هيچ نهاد موروثی، مادام‌العمر و غير منتخب يا انتصابی در ساختار آن جا ندارد و نبايد ‏مجال وجود و ظهور پيدا کند.‏‎

فهميدن درستی اين حرف‌ها مشکل است و اشکال هم در خود ماست! من در جريان درک آن ‏متوجه چند اشکال اساسی در خودم شدم و در اين مقاله آخر اندکی جمع و جورتر تجربه‌ی نقد ‏خودم را نوشتم: اسارت در کابوس تاريخی کودتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ که بيش از نيم قرن است کر ‏و کورمان کرده و ما هنوز توان آن راه نيافته‌ايم از چنگ ننگ و نکبت آن خود را آزاد بکنيم، يکی از ‏آگاهی بخش‌ترين موألفه‌های اين تجربه است. موألفه با اهميت ديگر نقش و تأثير اين اسارت در ‏پذيرش قيموميت خمينی است! انتخاب ٢٧ سال پيش ما که ميان «جباريت دينی» و «جباريت ‏سياسی»، «جباريت دينی» را انتخاب کرديم از الهامات و تبعات اسارت ما در همين کابوس تاريخی ‏بوده، تأمل در اين موألفه از نقد تجربه گويای اين حقيقت است که ما از جايگاه خود که تجدد و ‏تجدد خواهی است به اردوی سنت و سنت‌گرائی در غلطيديم و در سمت جانبداری از «مشروعه» ‏ايستاديم! که متأسفانه اين انحطاط تا امروز نيز ادامه دارد! پس ضرورت يک بازنگری در ميان است ‏تا خود را از سلطه هژمونيک فرهنگ سياسی دينی بيرون بکشيم، خود را در مقام فرد باز ‏بشناسيم و در منازعه تاريخی ميان مشروعه و مشروطه که انقلاب مشروطيت را به انقلاب ‏اسلامی دوخت، دو باره در جايگاه تجددخواهی – مدرنيته - و در موضع مشروطه – در معنای عام ‏آن – قرار بگيريم. فهم اين مسائل، ارتباط جدائی ناپذيری دارد با درک ماهيت و سرشت جنبش ‏دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران، جنبشی که برپا دارندگان و صاحبان اصلی آن زنان و مردان ‏نسل‌های امروز ايران هستند و ما عموماً آنها را درک نمی‌کنيم!‏‎
دهسال است، دستکم اگر انتشار مقاله‌ام زير عنوان «٢٠ سال انقلاب برآمد جنبش حقوق مدنی ‏در ايران» را مبنا بگيرم؛ هفت سال آزگار است هر چه فرياد می‌زنم که آقا! يک جنبشی در داخل ‏کشور شکل گرفته که سرشت و ماهيتش بر خاسته از بازشناخت انسان ايرانی در مقام فرد و ‏شهروند از خودش است، پژواک چندانی پيدا نمی‌کند! هر چه فرياد می‌زنم آقا! فرمان اين جنبش ‏به ما نگاه به خود و نقد خودمان است، فرمانش به ما تجهيز خودمان به فرهنگ سياسی ‏تازه‌ای‌ست، مثل قطره‌های آب باران در برهوت کوير گم و ناپيدا می‌شود.‏
شناخت جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران، حلقه اصلی و کليدی در آشتی ما با ‏جامعه و جهان امروز ماست و هرکس و هر گرايش و از جمله اتحاد جمهوريخواهان وقتی می‌تواند ‏در امروز و آينده کشور، تأثير گذار باشد و ايفای نقش بکند، که به اين جنبش مربوط و متکی باشد ‏و بکوشد خود را به موألفه‌ای از آن فرا بروياند. ميزان دوری و نزديکی با اين جنبش، يک ميزان ‏اصلی برای سنجش و داوری در اين باره است که کی پوزسيون حکومت دينی است و کی ا ‏پوزسيون حکومت دينی! و بر پايه همين معيار و ميزان است که من مدعی هستم در کادر «مشی ‏پيروی» چيزی بنام اپوزسيون وجود ندارد. و اگر گفته‌ام «نشست برلين» يک گام است در راه ‏تشکيل اپوزسيون دو تا دليل داشته: اولش مبتنی بودن بر «جنبش رفراندم» است و دليل دوم ‏سرشت دموکراتيک و مدنی منشور آن است که به طور نسبی اهداف و خواست‌های جنبش ‏دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران را در خود باز تاب داده است.‏‎
اين جا و آن جا می‌شنوم که می‌گويند اين «جنبش رفراندوم» صدتا متولی دارد و يک آشفته بازاری ‏است که هر جور متاعی توش پيدا می‌شود و بعضی‌ها هم در توجيه انفعال و کناره‌گيری‌شان ‏می‌گويند: تيول سلطنت طلب‌هاست، رفراندوم يعنی بازگشت سلطنت!‏
من از شما می‌پرسم وقتی کسی که خود را جمهوريخواه می‌نامد، يعنی علی القاعده بايد ‏پيگيرترين مدافع حق انتخاب مردم باشد، به خاطر اسارت در کابوس سلطنت، در موضعی قرار ‏می‌گيرد که در چشم مردم ترسان و گريزان و حتی مخالف و معاند با حق انتخاب می‌آيد، لطفاً به ‏من بگوئيد که از جمهوری خواهی ديگر چه باقی ميماند؟ اين که نجنگيده تسليم کردن همه به ‏سلطنت است! ذهن چنين انسانی است که انباشته از تصور باز گشت سلطنت است! ساختار ‏استبدادی همين ذهن است که چون به بازگشت سلطنت می‌انديشد آن را «راهکار آينده» در عين «سقوط به گذشته» می‌فهمد!
برخلاف نظر بعضی‌ها من آن تنوع و تکثری را که در «جنبش رفراندم» هست نشانه اين می‌دانم که «رفراندم» بمثابه راهکار آينده، علايق طيف گسترده‌ای ازنيروهای اجتماعی و سياسی کشور را ‏بازتاب می‌دهد و مؤيد استعداد و ظرفيت آن است برای تبديل شدن به يک جنبش عمومی، به ‏يک جنبش فراگير ملی با هدف رفع حکومت دينی و استقرار دموکراسی در کشور. زيانبارترين ‏سياست امتناع از شرکت در اين جنبش است. در چشم من اين جنبش يک بستری است برای ‏دموکراتيزه کردن مناسبات نحله‌ها و گرايش‌های مختلف اپوزسيون، بستری است برای همفکری، ‏همگامی و همکاری و رسيدن به يک تفاهم دموکراتيک ملی. رقابت دموکراتيک ميان گرايش‌های ‏مختلف شرکت کننده در آن، تحرک و رشد و بالندگی اين جنبش را تأمين می‌کند و منشور جنبش ‏رفراندوم تا آنجا و هر اندازه که بيانگر اهداف و خواست‌های جنبش دموکراسی و حقوق مدنی ‏مردم ايران است، همان اندازه صورت بيانی است از وحدت نيروهای شرکت کننده در آن. ميان ‏جمهوری خواهان دموکرات و سلطنت‌طلبان مشروطه خواه، رقابت دموکراتيکی بايد جريان پيدا ‏بکند که می‌کوشد فرهنگ دموکراسی را در اپوزسيون و در اذهان زنان و مردان نسل‌های امروز ‏ايران اشاعه داده، آن را بارور کرده و نهادينه کند. ما با شرکت در اين رقابت دموکراتيک است که ‏در قلوب و اذهان مردم خود جا و اعتبار پيدا می‌کنيم و اگر جمهوريخواهی ما در معنای دموکراتيک ‏مشروطه‌ی خود اصيل و پيگير و شجاع باشد، در تعادل دموکراتيکی که در جامعه شکل خواهد ‏گرفت شايستگی آن را پيدا می‌کند از اعتماد مردم برخوردار باشد و با رای ملت ايران، آرمان ‏سياسی ما را که جمهوری است، متحقق کند. در منظر چشم من روز انتخاب مردم ديريا زود فرا ‏خواهد رسيد و رأی ملت ايران بر هر مشروطه‌ای که تعلق بگيرد برای من محترم و ارجمند خواهد ‏بود. محترم و ارجمند است زيرا انتخاب مردم انتخاب دموکراسی است. من اين روز را دوست ‏می‌دارم و انتظار-اش را می‌کشم و در حد بضاعت خود در تدارک آن کوشا هستم. در چشم من ‏اين روز روز پيروزی انقلاب گل قالی ايران است.‏‎
در برابر ديدگاه و افکار و انديشه‌های خودم، هنوز من سر در نياورده‌ام که حرف حساب منقدين ‏چيست! همين اندازه فهميده‌ام که اولاً بعضی‌ها حساب سود و زيان را می‌کنند و می‌گويند مربوط ‏شدن ما با جنبش رفراندم و سلطنت طلبان مشروطه خواه، همه‌اش به سود آنها تمام می‌شود! ‏پيشنهاد می‌کنند برای اين که ما سود ببريم، به خودمان مشغول باشيم. به نظر من اين صورت ‏بيان تازه از ايده قديم صف مستقل است که به دوران کودکی سياسی ما تعلق دارد. اگر سود و ‏زيان را تعريف کنيم معلوم خواهد شد که مشکل سر تعريف‌های متفاوت ما از سود و زيان است. ‏من هر فکر و اقدامی را که معنای جمهوريخواهی را مخدوش، پايبندی ما را به دموکراسی لکه ‏دار، مخالفت ما را با حکومت دينی بی‌اعتبار و سمتگيری ما را در اين که با مردميم‌، از اهداف و ‏خواست‌های جنبش آنها دفاع می‌کنيم و در يک کلام در جبهه مشروطه، تجدد و مدرنيته ‏ايستاده‌ايم در سايه قرار دهد به زيان می‌شناسم.‏‎
ثانياً می‌گويند تعيين کننده داخل است و ما وظيفه‌مان پشتيبانی از داخلی‌هاست. من هم ‏می‌گويم تعين کننده داخل است اما معنای اين داخل را منقدين يک جور می‌فهمند و من يک جور ‏ديگر. منقدين وقتی می‌گويند داخل، چشم‌شان توی حکومت دينی و دور و بر آن است و من ‏وقتی می‌گويم داخل منظورم جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران است. اين جنبش ‏نيروی محرکه رفع حکومت دينی در کشور ماست و ما از سکوی اين جنبش اگر حرف بزنيم و عمل ‏کنيم به عامل فشار موثر و فعالی تبديل می‌شويم: اولاً در باز داشتن محافظه‌کاران و مجموعه ‏اقتدارگريان از پيشروی و ثانياً عقب راندن آنها از مواضع قدرت و ثالثاً با بيرون کشيدن خود از زير ‏هژمونی به اصطلاح روشنفکران و اصلاح طلبان حکومت دينی امکان نقد آنها را پيدا می‌کنيم و به ‏اين ترتيب به جای پيروی از آنان و همسرائی با آنها که از ما مشاطه‌گران بی‌ارج و قرب حکومت ‏دينی ساخته و پرداخته است، به عناصر نقادی تبديل می‌شويم که به آنها ياری می‌رساند تا بر ‏ترس و واهمه خود از جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران فايق آيند، از رهبری فقهی ‏بگسلند و شجاعت اين را پيدا کنند که در راه رفع حکومت دينی و استقرار دموکراسی در ايران با ‏ما هم صدا و همگام شوند.‏‎
تقابل و دشمنی حکومت دينی با جنبش مردم و نيز ترس و گريز طيف اصلاح طلب «مشارکت» از ‏اين جنبش و سخنگويان آن، پايبندی‌شان به حکومت دينی و وفاداری آنها به رهبری فقهی به ‏اندازه ايست که نمی‌گذارد ثقل رهبری جنبش مردم در داخل کشور سامان و سازمان پيدا کند از ‏اينرو ثقل رهبری جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران الزاماً می‌بايست در بيرون از ‏مرزهای کشور سامان و سازمان بيابد. انقلاب ارتباطات و اطلاعات بستری که فراهم آورده با زمان ‏انقلاب اسلامی خمينی اصلاً قابل مقايسه نيست واين دوست ما؛ اينترنت عزيز به ما امکان ‏می‌دهد که سلول‌های پيام‌رسانی خود را تا دور افتاده‌ترين نقاط کشور سامان و سازمان دهيم و ‏با فعالين جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران- البته اگر بخواهيم و همت کنيم- در ارتباط ‏ارگانيک قرار داشته باشيم.
ترجيح می‌دهم در سخن پايانی به بحث نسبتم با آگهی اين جلسه پالتاکی در سايت اتحاد ‏جمهوريخواهان برگردم! بيائيد فکر کنيم چرا بجای پرداختن به انديشه‌هائی که ظرفيت آن را دارند ‏که ما را با جامعه و جهان زمان خودمان آشتی دهد يا آنها را نمی‌شنويم و يا اگر به گوش‌مان ‏رسيد آنها را به مفکوره‌هائی تقليل می‌دهيم که بی‌رودروايسی تحقير تعقل و مسخ و ترور ‏انديشه است.‏‎
‏٨ مارس سال ٢٠٠٣‌، «فراخوانی برای هماهنگی جمهوريخواهان ايران» از طريق همين آقای فتاپور ‏عزيز خودمان برايم فاکس شد. با دقت تمام خواندم . در ٤ صفحه رئوس نظرم را که طرح همين ‏انديشه‌های امروز بود به انضمام ٥ پيشنهاد مشخص مترتب بر آنها نوشتم و در ٢٠ مارس فاکس ‏کردم.‏‎

‏٢٤ اپريل پيش نويس نهائی بيانيه» برای همآهنگی جمهوريخواهان ايران « برايم فاکس شد. ‏بادقت تمام خواندم.٢٧ اپريل آقای فتا پور به من زنگ زد . پرسيد خواندی؟ گفتم با دقت خواندم اما ‏حتی يک کلمه از چهار صفحه پيشنهاد که برايشان نوشتم در اين بيانيه نيست يعنی يک کلمه از ‏حرف‌های من برای شان قابل اعتناء نبوده؟ گفت: من برايشان فرستادم، بهر حال حالا طرح نهائی ‏اين است، چه می‌گوئی امضايت را بگذارم. گفتم حتماً! با سرافرازی خيلی هم ممنون می‌شوم ‏من حقيقتاً قائل به اين هستم که ما جمهوريخواهان تريبون خاص خودمان را داشته باشيم بعلاوه ‏من فکر می‌کنم اين بحث‌ها دير يا زود طرح خواهند بود و اتحاد جمهوريخواهان در جريان همين ‏بحث‌هاست که استحکام خود را پيدا می‌کند ... و من خوشحالم که اين روز اکنون فرا رسيده ‏است.‏‎

‏٠٣.١٢.٠٥‏

***‏
‏ ‏
پيوست: يادآوری سابقه بحث در «اتحاد جمهوری‌خواهان»، به روفتن محيط سوء تفاهم کمک ‏می‌کند. بايد بکوشيم فضای گفتگو شفاف شود زيرا تنها در چنين صورتی است که همفکری‌های ‏ما جمهوريخواهان ثمر بخشی و زايائی خود را پيدا می‌کند. حقيقتاً از سر چنين قصد و باوری ‏است که به انتشار متن نظرات و پيشنهادات ارسالی خودم، مورخ ٢٠ مارس٢٠٠٣‌، پيرامون پيش ‏نويس اول «فراخوان...» مبادرت می‌ورزم:‏

دوستان عزيز!‏‎

من اين چند کلمه را در عين قدرشناسی از زحمت‌های شما و دوستان می‌نويسم، اين روحيه را ‏هم ندارم فکر کنم حالا اگر دوستان نظرم را مقبول نيافتند، آسمان به زمين می‌آيد و اگر اسم ‏ناقابل‌ام زير فراخوان بيايد، چنين و چنان می‌شود! نخير! من هم يکی از آن انبوه جمهوريخواهان ‏هستم «که در پی تحول مسالمت آميز جامعه‌اند» و چون ضرورت «حرکت تازه» و رساترکردن صدا-‏مان را درک می‌کنم، می‌فهمم که خيلی از نظرات را بايد درز گرفت و در سطح يک همآهنگی ‏کلی برخی جنبه‌ها را ياد آوری کرد... تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد؟‎

‏*‏
‏١- «فراخوان...» بيشتر با اين روح نوشته شده تا هم آهنگی با اصلاح طلبان حکومت دينی و در ‏درجه بعد، اتفاق نظر جمع هرچه وسيعتری از جمهوريخواهان بيرون مرز را تأمين کند. من به روح ‏ديگری اعتقاد دارم؛ روح مطلب بايد همزبانی با مردم باشد،يعنی يک هم صدائی و پيوندی را ‏بيشتر برساند با جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران که خاستگاه و پرورشگاه آن ‏داخل مرز است. در همين ارتباط آوردن دو تا از خواست‌های اساسی در «فراخوان...» که در ‏شعارهای مردم بوده و خاتمی و اصلاح طلبان دولتی آنرا هميشه دور زده و خيلی وقت است ‏زمين گذاشته‌اند، بنظرم اهميت دارد: «برپائی جامعه مدنی» و « ايران برای همه ايرانيان»‏
‏٢- اين اصطلاح «مردمسالاری» چيست که اينقدر جمهوريخواهان ما به آن علاقه دارند! بخدا اين ‏يک ترجمه غلط و توهم برانگيزی است، هنوز که هنوز است هيچ دموکراسی در هيچ کجای دنيا ‏وجود ندارد که مردم در آن « سالار» باشند! اصلاً دموکراسی يعنی مخالفت با سالار و سالاری. ‏دموکراسی فقط با دموکراسی قابل تعريف و توصيف است. اصرار برای به تعريف در آوردن آن با ‏يک مفهوم ارزشی بر تر: مردمسالار- دينی- ملی- خلقی- پرولتری – سوسياليستی- شورائی- ‏مشارکتی و... معنايش بی اعتقادی به دموکراسی است! معنايش مسخ و زوال دموکراسی ‏است... چرا اصطلاح قشنگ دموکراسی را بکار نمی‌گيريم که هم قشنگ است، هم گوش نواز ‏است و هم برای همه يک معنی را می‌رساند. اگر منظور چيزی بالاتر از يک ساختار سياسی ‏است، من پيشنهاد می‌کنم جامعه مدنی را بياوريد؛ حداقل در پاراگراف اول که جمع بندی از ‏تجربه مردم است، با همان زبان داخلی‌ها بنويسيم: «... و عزم و اراده جديدی برای مبارزه در راه ‏استقرار دموکراسی و برپائی جامعه مدنی بر انگيخته است.» که خواست رفع حکومت دينی نيز ‏در آن مستتر است، هرچند نظر من بيان آشکار، و بی پرده و حجاب اين خواست و هدف است... ‏و يا در پاراگراف چهارم (صفحه اول) بجای « در نهايت گذار به مردمسالاری»، بنويسيم: « در ‏نهايت گذار به دموکراسی و جامعه مدنی» .‏‎
‏٣- پيشنهاد می‌کنم يک بند مستقل به شعار «ايران برای همه ايرانيان» اختصاص داده شود. ‏اهميت کليدی و تعيين کننده دارد که همه بدانند ما ايران را فقط برای جمهوريخواهان ‏نمی‌خواهيم! ايران را می‌خواهيم برای همه ايرانيان. جای مناسب هم ميان بند٣ و بند ٤ است؛ ‏مثلاً چنين عبارتی آورده شود: ما معتقد به «ايران برای همه ايرانيان» هستيم. همه ايرانيان ‏مستقل از جنسيت، تبار و موقعيت اجتماعی، باورهای دينی يا غير دينی، معتقدات سياسی و ‏علايق قومی و ملی؛ شهروند برابر حقوق به حساب می‌آيند. ايران خانه مشترک همه ما ‏ايرانيان است.‏‎
‏٤- بند ٦ خنثی نوشته آمده است! چرا؟ مثل اينکه جمهوريخواهان از رفراندم می‌ترسند!! بهتر ‏است جهت قاطع پيدا کند. پيشنهاد می‌کنم عبارت زير در پايان همين بند آورده شود: «از نظر ما ‏نظام سياسی آينده کشور با بر گزاری رفراندم و با مراجعه به همه پرسی – رأی ملت ايران- ‏تعين و قطعيت می‌يابد.» و اما دو کلمه استدلال من در اين باره:‏‎
الف: عبارت پيشنهادی جهت قاطع و روشنی به « فراخوان...» می‌دهد. ما مخالف حکومت دينی ‏هستيم و هيچ چيزی نبايد بر اين مخالفت ما که خواهان رفع حکومت دينی در کشور است، ‏سايه و خدشه‌ای وارد کند، بويژه آن که شما در پايان پاراگراف دوم صفحه اول، به درستی ‏گفته‌ايد: « قانون اساسی جمهوری اسلامی ... نمی‌تواند ميثاقی ملی برای تنظيم حقوق و ‏مناسبات افراد جامعه به شيوه‌ای امروزی و مردمسالارانه باشد.».‏‎
ب: دموکراتيسم جمهوريخواهان نبايد بی رمق تر از دموکراتيسم مشروطه خواهان باشد! اين ‏ظاهراً يک چشم همچشمی است اما من بيشتر يک رقابت دموکراتيک، يک نگاه بازتر و با سعه ‏صدر به آينده و افق‌های سياسی احتمالی‌، مورد نظرم است. ما جمهوريخواهان نبايد آينده ‏سياسی کشور را در انحصار خود و يا در خود خلاصه ببينيم. اينجور کوته بينی و تنگ انديشی‌ها ‏بسود ما و بسود مردم ما نيست، يعنی بسود دموکراسی نيست. مشروطه خواهانی که در پی ‏بازگشت سلطنت-اند و مشخصاً آقای رضا پهلوی، يک گرايش دموکراسی خواهی و تجدد و ‏مدرنيته در کادر واقعيت‌های سياسی امروز و فردای کشور ما هستند. صحيح نيست اين واقعيت ‏ناديده گرفته شود و ظرفيت‌هائی که در آن برای استقرار دموکراسی و ترقی کشور وجود دارد، ‏يکسره ناديده و باطل انگاشته شود.‏‎
‏٥- بخش سياست خارجی (بند‌های ٨ و ٩) بکلی سنتی نوشته شده است! ما در دنيائی ‏زندگی می‌کنيم که «استقلال» به آن مفهوم سابق خيلی تراشيده و سابيده شده، «منافع ملی» ‏و «حاکميت ملی» محتوا‌های ديگر پيدا کرده و واقعيت مناسبات بين المللی به گونه‌ای شده که «منافع متقابل» يک محتوای تازه‌ای پيدا کرده و... می‌دانم مقاومت روی اين موضوع‌ها، هم در ‏داخل و هم در خارج زياد است! اين است که من درز می‌گيرم و فقط به يک پيشنهاد اصلاحی در ‏بند ٨ قناعت می‌کنم: پيشنهاد می‌کنم اصطلاح «مصلحت عمومی» که بسيار نامفهوم و کشدار ‏است حذف شود و بجای آن « رشد و ترقی اجتماعی» گذاشته شود. فکر می‌کنم آسان تر ‏می‌شود درک کرد منهای دموکراسی که اولويت آن بی چون و چرا و تعطيل ناپذير است – چون ‏يگانه تضمين حاکميت ملت و منافع ملی و استقلال کشور است-‌، منافع مرتبط با «رشد و ترقی ‏اجتماعی» از سرشت عام برخوردار بوده و برمنافع طبقاتی اولويت دارد. تنها در شرايط ‏دموکراسی،ايران کشوری خواهد بود دارای حاکميت ملی و استقلال ملی، يک عضو برابر ‏حقوق،دوست و همپيوند و همبسته با جامعه جهانی، و تنها با چنين مختصاتی و نه در انزوا و ‏دشمنی با دول و ملل پيشرفته جهان، ما قادر خواهيم بود ايران را درمسير رشد و ترقی ‏اجتماعی به پيش برانيم. بر اين پايه پيشنهاد می‌کنم دستکم عبارت زير به پايان بند ٨ افزوده ‏شود: « ما خواهان استقرار مناسبات مبتنی بر صلح و دوستی و احترام متقابل با همه ‏دولت‌های جهان هستيم.»‏‎
برای همه دوستان آرزوی موفقيت
دارم و دستشان را از دور می‌فشارم.‏‎
با ارادت فراوان‎
ج- ط ٢٠ مارس٢٠٠٣‏