در گلستان سوختم - سیل - در سکوت ناکسان من چرا لب دوختم؟

آب به دل آتش زده.    در گلستان سوختم.     بر سکوت ناکسان من چرا لب دوختم؟     غرق در شرمم نه آب، مرگ بر عالیجناب!   من سالی داشتم ای دریغ از یک جواب.   یک نفر حتی نبود؟ اهل دین مجلس قبا تا بگیرد دست ما زیر سیلاب بلا؟

یک نفر حتی نبود؟ مرگ ما را در ربود!        ای خئایان زمین از خدا ما را چه سود؟ تا همیشه از ازل.   این همه گردن کلفت، روی پیشانی کبود.   وقت یاری که رسید، یک نفر حتی نبود.