«جنایتکاران قابل دفاع و ‏دلسوزی نیستند، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.»...

ایران و جهان
شخصی سازی فونت
  • کوچکتر کوچک متوسط بزرگ بزرگتر
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسه‌ای به شوخی می‌گفت: « من بی طرفم، ‏صد البته بی‌طرفی بی‌شرفی‌ست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش می‌دادند، ‏می‌دانستند که حمید بی‌طرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی او را لو داد و مأمورهایِ ‏ساواک شاه از پنجرة طبقة دوم یا سوم آپارتمان مقابل، آن نازنین را جلو در خانه‌اش به رگبار ‏بستند.

باری، در این زمانة خونریز نمی‌توان بی‌طرف ماند و زبان در کام کشید و مهر برلب زد. ‏خاموشی «روشنفکر!!» و بی‌طرفی او بی‌تردید به سود دولت‌ها و به ضرر مردم تمام خواهد شد. ‏گیرم گاهی موضع گیری بین جنگ دو دولت تروریستی و متخاصم، در این‌جا، ( ایران و آمریکا) ‏حساس‌است و موقعیّت آنقدر باریک که اگر روشنفکر هشیارانه رفتار نکند، فاجعه به بار خواهد ‏آورد. هرچند این روزها، بحث بر سر انتخاب بین بد و بدتر نیست، نه، بلکه گزینش سیاست ‏درست و معقول و جانبداری از میهن، مردم و منفع دراز مدت آن‌هاست. ‏
بی‌گمان سیاست خارجی آمریکا در دنیا، نقش، دخالت و حضور او در خاور دور، در خاور ‏میانه، آفریقا و آمریکای لاتین و... بر‌کسی پوشیده نبوده و نیست و همه می‌دانند که سازمان سیا، ‏در تمام کودتاهائی که علیه حکومت‌های دمکراتیک دنیا، (از جمله محمد مصدق و سالوادور آلنده ‏و ... ) صورت گرفته، دخالت و نقش فعال داشته‌است، و همه می‌دانند که آمریکا نگران دمکراسی ‏و آزادی در دنیا، به ویژه در خاورمیانه نبوده و نیست و حضور فعال او در آن منطقه به چه منظور ‏و هدفی بوده است و چه هدفی است. در آنسو، در برابر آمریکا، ماهیّت حکومت اسلامی نیز «اظهر ‏من‌الشمس‌است» و سیاست خارجی و مداخله گر و آتش افروز این حکومت خونخوار و ضد مردمی ‏نیز بر همه روشن‌است. بنا براین «روشنفکرانی» که جانب «دولت آمریکا» و یا «حکومت اسلامی» ‏ایران را می‌گیرند، از ترور ژنرال خامنه‌ای (سردار سلیمانی) شادمانی می‌کنند و یا در عزای او ‏اشک می‌ریزند و مانند آن نویسندة نامدار ایران، پیام همدردی صادر می فرمایند و می‌نویسند که ‏با مرگ او، «خار در دل‌اش نشسته‌است»، یا از سیاست و از آن‌چه که در ایران و در دنیا می‌گذرد ‏چیزی نمیدانند و نمی‌فهمند، یا دچار توهم اند و یا از ترس و به بهانة «طرفداری از صلح و نگرانی ‏از جنگ داخلی»، به مردم ما خیانت می‌کنند. آن «روشنفکری» که حقیقت را می‌داند و پا روی ‏حقیقت می‌گذارد و آن را به هر بهانه‌ای نادیده می‌گیرد، بی‌تردید خائن‌است. آن نویسندة نامدار ‏ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده می‌گیرد و برای جنایتکار، دل ‏می‌سوزاند و پستان به تنور می‌چسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتی‌است که سَرِ‌پیری از هول ‏و هراس، لجن به سر تا پای خودش می‌مالد و مجال و فرصت می‌دهد تا دیگران نیز او را لجن مال ‏کنند. او در زمان شاهنشاه، به بهانة این که «نویسنده است و فقط می‌خواهد بنویسد!!!»، دست به ‏دامن «شهبانو» شده بود و در این سال‌های اخیر، به ‌همین بهانه، از ترس و زبونی، زیر بالِ عبای ‌‏«آخوندهایِ معتدل» و «اصلاح طلب» پنهان شده‌است تا گزندی از روزگار نبیند. این نویسندة ‏نامدار که روزگاری سنگ مردم را به‌ سینه میزد و سال‌ها از قِبِل آن‌ها نان می‌خورد، نمی فهمد و ‏یا نمی‌خواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمی‌کند و به خواری و خفت او ‏منجر می‌شود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که ‏مردم گرسنه و عاصی را در خیابان‌ها به رگبار می‌بندد، جنایتکار‌است و جنایتکاران قابل دفع و ‏دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.‏
دچار توهم اند و یا از ترس و به بهانة «طرفداری از صلح و نگرانی ‏از جنگ داخلی»، به مردم ما خیانت می‌کنند. آن «روشنفکری» که حقیقت را می‌داند و پا روی ‏حقیقت می‌گذارد و آن را به هر بهانه‌ای نادیده می‌گیرد، بی‌تردید خائن‌است. آن نویسندة نامدار ‏ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده می‌گیرد و برای جنایتکار، دل ‏می‌سوزاند و پستان به تنور می‌چسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتی‌است که سَرِ‌پیری از هول ‏و هراس، لجن به سر تا پای خودش می‌مالد و مجال و فرصت می‌دهد تا دیگران نیز او را لجن مال ‏کنند. او در زمان شاهنشاه، به بهانة این که «نویسنده است و فقط می‌خواهد بنویسد!!!»، دست به ‏دامن «شهبانو» شده بود و در این سال‌های اخیر، به ‌همین بهانه، از ترس و زبونی، زیر بالِ عبای ‌‏«آخوندهایِ معتدل» و «اصلاح طلب» پنهان شده‌است تا گزندی از روزگار نبیند. این نویسندة ‏نامدار که روزگاری سنگ مردم را به‌ سینه میزد و سال‌ها از قِبِل آن‌ها نان می‌خورد، نمی فهمد و ‏یا نمی‌خواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمی‌کند و به خواری و خفت او ‏منجر می‌شود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که ‏مردم گرسنه و عاصی را در خیابان‌ها به رگبار می‌بندد، جنایتکار‌است و جنایتکاران قابل دفع و ‏دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.‏
.